همیشه کاغذ و قلم رو دوست داشتم

نوشتن بلد نبودم و نیستم اما حتی اینکه فقط خط خطی کنم برگه رو، فقط بیت شعرایی که در لحظه داره از ذهنم میگذره رو بیارم روی کاغذ هم خیلی وقتا آرومم میکنه (یا شاید می‌کرد )

هنوز گاهی وسط کاغذ پاره‌هام وقتی دارم کیفی کمدی کشویی رو خالی میکنم از اضافه‌ها چشمم می‌خوره به نوشته‌هایی که اصلاً یادم بهشون نبوده و خیلی وقت‌ها خوندنشون حآلمو خوب می‌کنه

بعضی وقتا مثل امشب

با خوندن نامه‌ای که به پیشنهاد زینب نوشتمش

بعد از ظهر تاسوعا

وقتی کنار احمدرضا بهم کاغذ و خودکار تعارف زد

گفت بنویس هر چی رو که داره تو دلت می‌گذره

بنویس و مث یه راز نگهش دار پیش خودت

بمونه بین خودت و داداشات

نامه‌ای که با بی‌میلی شروعش کردم، توی رودرواسی

نامه‌ای که شروعش عارفانه بود و.

آخر نامه تو بودی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها